
در كلبه ي قلبم كه پنجره هايش به باغ گلهاي هميشه بهار باز مي شد?
در جست وجو گر كسي بودم كه بيايد و مرا از اين تنهايي مرگ بار نجات دهد?
از اين تنهايي كه جز من و شيطان كسي ديگر نبود?
منتطر كسي بودم كه بيايد و مرا از اين انتظار خسته كننده رهايي دهد?
آري او آمد و مرا از اين تنهايي و انتظار نجات داد?
آري محبوبم، عشقم، كسي كه لحظه لحظه هايم را با او سپري مي كنم و خواهم كرد?
كسي كه هميشه در كنار او هستم و هيچ وقت مرا منتظر نمي گذارد?
پس با تمام وجود مي گويم تا آسمان دلتنگي
نظرات شما عزیزان:
arezoo 
ساعت14:52---29 آذر 1389
|